« نقّالی عبارت است از نقل یک واقعه یا قصه، به شعر یا نثر، با حرکات و حالات و بیان مناسب در برابر جمع و نقّالکسی استکه یک واقعه یا قصه مربوط به افسانهها و اساطیر و یا ساخته خود را در برابر جمع بیان میکند..» ( بیضایی: ۶۵ و ۲۲۴ )
«بعضی از محققان معتقدند سرچشمه تئاتر، داستانسُرایی است. افسانهها ابتدا درباره شکار، جنگ یا فتوحات دیگرند و بهتدریج آب و تاب بیشتری مییابند.» ( براکت: ۳۷ )
بهیقین اولین قصّهگویان و نقّالان، مردان و زنانی بودهاندکه وقایع مختلف زندگیشان را برای دیگران بازگو میکردند، وقایعی مانند: پیروزی در شکار، اتفاقات روزمره، ماجراهای خانوادگی و… . مادران همیشه در جوامع مختلف داستانهای افسانهای یا واقعی را برایکودکان و نزدیکان خود تعریف میکردند و اگر اولین مادر تاریخ را اولین زن نقّال بهشمار آوریم از حقیقت دور نشدهایم و تنها به مقام انسانی، اجتماعی و تاریخی مادران احترام لازم را نهادهایم. یافتن اولینها در تاریخ بسیار سخت و گاهی ناممکن است فقط میتوان بر اساسگزارشهای تاریخی، اولینها را در هر دوره یا جغرافیای خاص(اسطورهای و تاریخی) شناسایی و معرفی کرد.
«در اسطورههای ایرانی نیز نخستین بانویی که آواز خوانده بانوی کوه است. زنی تنها و سرگردان که در کوهها پنهان شده و سوز دل را به آوازی نالیده است.» (ملکی: مقدمه) در بعضی از نسخههای شاهنامه هم، بیتی وجود داردکه در آن به داستانخوانی کنیزان رودابه اشاره میشود:«از آن سوی رود آنکنیزان بُدَند / ز دستان همه داستانها زدند» (شاهنامه: رفتنکنیزان رودابه به دیدن زال زر)
از تاریخ نقّالی اسطورهای جهان و ایران که بگذریم به تاریخ نقّالی ایران میرسیم. « گمان میرود که واقعهخوانی در ایران پیش از اسلام، قصهسُراییِ موزونی همراه با یک ساز ( به اغلب احتمال چنگ ) بوده است.. مسیر اینگونه نقّالی آوازی را که بیشتر به قوّالی تعبیر میشود چه در موسیقی و چه در روایات مربوط به پیش از اسلام میتوان دنبالکرد. همین قوّالی چون به قرنهای اولیه اسلامی رسید شاید بهدلیل محدودشدن و حتی گاه ممنوعشدن موسیقی، همراهی ساز را از دست داد و از آن تنها نقل واقعه باقی ماند... » ( بیضایی: ۶۵ و ۲۲۴ )
پس مفهوم نقّالی با اصطلاحات دیگری نیز شناخته میشود مانند: واقعهخوانی، قصهسُراییِ موزون، نقّالی آوازی، خنیاگری، رامشگری، روضهخوانی، صورتخوانی، مناقبخوانی، سخنوَری، ذاکری، پردهخوانی و قوّالی. ( بیضایی: صص ۸۳- ۶۵ ) استادان ارجمند، فریدون جنیدی و محمد ابراهیم باستانی پاریزی در گفتگویی کوتاه با نگارنده، رایجشدن واژههای نقّال و نقّالی را احتمالاً مربوط به زمان صفویه یا پس از آن دانستند و هر دو لزوم پژوهش بیشتر در این زمینه را گوشزد کردند. به هر حال امروزه به روایتگران داستانهای حماسی، بزمی، حادثهای و… بهطورکلّی نقّالگفته میشود. طبق نوشتههای مذکورِ بیضایی، نقّالی برخلاف تصوّر عمومی در آغاز همراه با ساز و آواز بوده، منحصر به داستانهای حماسی مانند شاهنامه نبوده و به مرور زمان نوع دیگری از آن منشعبشدهکه نقّالی غیر موسیقایی است. نقّالی آوازی همراه با موسیقی را در ایران پیش از اسلام، خنیاگری یا رامشگری مینامیدند. واژه « خُنیا » در اصل « هونیا » بوده و از دو جزء تشکیل شده: « هو » ( خوب ) و « نیا » ( نوا، نواک: آوا و صوت ). پس هونیاکگر، هونیاگر و خنیاگر یعنی کسی که نوا و آوای خوش دارد. « رامش » نیز بهمعنی شادی و خوشی است و « رامشگر کسی است که وسائل خوشی و شادی مردمان را فراهم میکند با موسیقی و… . » ( جنیدی: ۴۱- ۳۹ )
بهگفته گزنفون«دوشیزگان خنیاگر ایرانی در دربار هخامنشی وجود داشتند و در جشنهاییکه در حضور شاه ایران برگزار میشد به اجرای موسیقی و آواز میپرداختند. » ( ملکی: ۳۲ )
« زنان خنیاگری نیز از عهد پارتها ( اشکانیان ) به این سو در جشنها و سوگها شرکت داشتند. آنان حتی پهلوانان را در رزمها همراهی میکنند. »
گزارشهای بسیار زیادی از زنان خنیاگر در زمان ساسانیان بهدستآمده است. طبق گزارشهای تاریخی اولین زن نقّال ایران در زمان ساسانیانکه نام او به جا مانده، آزاده رومی استکه خنیاگر بهرام گور بوده، نقّالی موسیقایی انجام میداده و به دلیل سرزنش بهرامگور برایکشتن بیرحمانه جانوران در شکار به دست اوکشته شده است:
« چنان بُدکه یک روز بی انجمن / به نخچیرگه رفت با چنگزن »
« کجا نام آن رومی آزاده بود / که رنگِ رُخانش چو بیجاده بود » ( شاهنامه: رفتن بهرام به شکار با کنیزک )
گزارش دیگر درباره دختران دهقان آسیابان است:
« بدان روی آتش بسی دختران / یکی جشنگه ساخته برکران »
« ز گل بر سرِ هر یکی افسری / نشسته به هرجای رامشگری »
« همه چامه رزمِ خسرو زدند / وزان هریکی هرزمان نو زدند »
چامه رزم خسرو: آوازهایی در وصف جنگهایکیخسرو با افراسیاب استکه برای ایرانیان بسیار مهم بوده ( کیا: ۱۸۷- ۱۷۳ ) همچنین جشنی در ایران باستان بوده بهنام جشنکیخسروکه بهگفته ابوریحان بیرونی: « ایرانیان در این روز غسل میکنند چونکیخسرو پس از جنگ با افراسیاب فرشتهای را دید و مدهوششد. » ( بیرونی: ۲۸۸ )
در ادامه، فردوسی نام دختران را آورده است: مشکناز، مشکنک، نازتاب و سوسنک.
گزارش دیگر درباره دختران دهقان برزین استکه نامشان نیز ثبت شده است:
« چنان دانکه این دختران منند / پسندیده و دلبران منند »
« یکی چامهگوی و دگر چنگزن / دگر پایکوبد شکن برشکن » ( چامه: چکامه، شعر، سرود و آواز )
« بدان چامهزنگفت کِای ماهروی / بپرداز دل چامه شاهگوی »
« بُتان چامه و چنگ برساختند / یکایک دل از غم بپرداختند »
« نخستین شهنشاه را چامهگوی / چنینگفتکِای خسروِ ماه روی »
« نمانی مگر بر فلک ماه را / نَشایی مگر خسرَویگاه را »
« میان تنگ چون ببر و بازو ستَبر / همی فرّ تاجت برآید به ابر » ( شاهنامه: رفتن بهرام به نخچیر و خواستن دختران دهقان برزین ) در ادامه، دهقان نام دختران خود را به بهرامگور میگوید: ماهآفرید، فرانک و شنبلید.
در هر دوگزارش پیشین، به روشنی دیده میشودکه زن نقّال، شخص خاصی بوده و نوازندگی را شخص یا اشخاص دیگری انجام میدادهاند. پس در زمان ساسانیان زنان نقّالی بودهاندکه بدون ساز هم نقّالی میکردهاند فقط چون واژه عربی نقّال در آن زمان متداول نبوده به آنان نقّال نمیگفتهاند. بیشک همه آنان نیز شایسته بوده و هستند تا از سوی نهادهای فرهنگی بزرگداشتی برای همه آنان برگزار شود چنانکهگاهی برای یکی دو نفر از آنان برگزار شده است.
گزارش دیگری در شاهنامه هست که در آن گُردیه ( خواهر سردار بهرام چوبین ) نزد برادرش میآید و گفتارهای کهن را بر لب دارد: « خردمند را گُردیه نام بود / دلآرام و انجام بهرام بود »
« بر آن انجمن شد سری پر سخن / زبان پُر ز گفتارهای کهن » ( شاهنامه: پند دادن گُردیه بهرام چوبین را )
گُردیه را میتوان از ماهرترین زنان بازیگر زمان ساسانیان نیز دانست چون بعدها در برابر خسروپرویز بازی زیبایی را با یک بچه گربه و آراستن او انجام میدهد. (نک. شاهنامه: بازی ساختن گُردیه پیش خسرو )
در اوائل اسلام نیز نضربن حارث از نقّالان ایرانی در عربستان بودهکه بهگفته استاد باستانی پاریزی از سمیّه خداینامهخوان ( که مادر یا زنپدرش بوده ) نقّالی و خداینامهخوانی را آموخته است. (نک: پاریزی: شاهنامه آخرش خوش است: ۵۰۵ . زن در گدار تاریخ: ۳۲۲ )
بیگمان بزرگترین و مهمترین زن نقّال و خداینامهخوان پس از اسلام همسر فردوسی بوده استکه خداینامهها را به زبان پهلوی ساسانی برای فردوسی میخواند. در آغاز داستان بیژن و منیژه آمدهکه فردوسی به همسر خودگفته است:
« بنِه پیشم و بزم را سازکن / به چنگآر چنگ و می آغازکن »
« گهی میگسارید و گَه چنگ ساخت / تو گفتیکه هاروت نیرنگ ساخت »
« مرا مهربان یار بشنو چهگفت / از آن پسکه گشتیم با جام جفت »
« بپیمای می تا یکی داستان / ز دفتر بَرَت خوانم از باستان »
« پر از چاره و مهر و نیرنگ و جنگ / همه از درِ مردِ فرهنگ و سنگ » ( شاهنامه: آغاز بیژن و منیژه )
در ایران پس از اسلام، خنیاگران متعدّد و معروفی بودهاند که نام بعضی از معروفترین آنان را به اختصار در پی میآورم:
زنان سخنوَریکه بدون ساز و گاهی با آواز نقّالی مذهبی انجام میدادهاند: ۱٫ فاطمه لاری (۱۳ه.ق.) که صدایی بلند و بیانی قوی داشت. حسینیهای برای او ترتیب دادند و بر منبر میرفت و صدایش مانند واعظان مرد از بلندگو پخش میشد. فاطمه با پدرش بهکویت رفت و بهکار خود ادامهداد. (فرخزاد: ۱۲۳۸) ۲٫ عایشه جَزَری (۹ ه.ق.) که مردان را نیز از پشت پرده درس میداد. (اجتهادی: ۶۸۲) ۳٫ فاطمه قزوینی (۱۲ ه.ق.) حافظ قرآن و ذاکر اهلبیت (اجتهادی: ۷۲۸) ۴٫ معصومه خاتون شیرازی (۱۱ ه.ق.) دختر ملّاصدرا و از زنان محدّث و حافظ قرآن دارای فصاحت و بلاغت (اجتهادی: ۸۶۱)
زنان خنیاگریکه با ساز و گاهی با آواز نقّالی عرفانی انجام میدادهاند: ۱٫ فاطمه لُره (۵ ه.ق.) نیمی از شهرت باباطاهر را برای تنبورنوازی و آوازخوانی فاطمه لُره با اشعار او میدانستند. (فرخزاد: ۵۶۹) ۲٫ بیبی تبریز اورامی (۴ ه.ق.) (صفیزاده: ۶۲) ۳٫ ریحان خانم لرستانی (۵ ه.ق.) (صفیزاده: ۶۹) ۴٫ خاتون دایراک رزبار (۸ ه.ق.) که مادر سلطان اسحاق (یکی از هفتتن مقدسین اهل حق) بوده است. بخشی از ترجمه فارسی شعری از او: « …زمانی همچون سیمرغ به کمک رستم شتافتهام » (صفیزاده: ۱۲۲) ۵٫ شعوانه (۴ ه.ق.) (اجتهادی: ۶۵۰) ۶٫ عفت (۱۳ ه.ق.) (دختر فتحعلیشاه) (اجتهادی: ۷۰۹) ۷٫ خواهر صلاحالدین ایّوبی (۶ ه.ق.) که در آواز و نوازندگی مهارت زیادی داشت. (صفیزاده: ۵۶)
زنان خنیاگریکه با ساز ( عود، چنگ، دف، نقاره و… ) و آواز نقّالی بزمی انجام میدادهاند: ۱٫ دِنانیز (۲ ه.ق.) ۲٫ مهستیگنجهای (۶ ه.ق.) ۳٫ فاطمه قوّال (۱۳ه.ق.) (فرخزاد: ۵۶۰) ۴٫ فردوس مطربه (۵ ه.ق.) حمداله مستوفی نیز در تاریخگزیده از او یادکرده است. (فرخزاد: ۶۰۴) ۵٫ ملّا فاطمه (۱۲ ه.ق.) بزرگترین نقّال زمانکریمخان زندکه بیستهزار بیت شعر را حفظ بود. (رستمالحکما: ۳۴۱) ۶٫ فلفل (۱۲ ه.ق.) (فرخزاد: ۶۳۷)
به نوشته بیضایی«در جاهای مختلف ایران و عراق روضهخوانی زنانه هم وجود داشته است. » ( بیضایی: ۷۶ )
پیش از انقلاب اسلامی ایران زنی نقّال به نام بلقیس میزیسته و«بهگفته هوشنگ جاوید، بلقیس زن معرکهگیری بوده که به محله گارتماشین (ایستگاه ماشین دودی) در شوش میآمده. جاوید از استادش ابوالقاسم انجویشیرازی مطالبی را درباره مرشد بلقیس شنیده بودهاست. بینایی مرشد بلقیس ضعیف بود، همیشه نفرین میکرد و زندگی خود را با نفرین برای مستمعین نقل میکرد. میگفت خدا ذلیلش کند اونی که بیچارم کرد، اونیکه آبروم رو برد، اونیکه پولم رو گرفت، مردی نکرد. مرشد ابوالحسن میرزاعلی، پردهخوان پیشکسوت همگفتهاند: بلقیس همیشه زندگی خودش را نقل میکرد. وقتی ماشین دودی دیر میآمد، بلقیس تو ایستگاه مردم رو سرگرم میکرد و معرکه میگرفت. » ( حبیبیزاد: کارگزاران. ش ۵۳۴ ) مرشد بلقیس پس از انقلاب نیز حضور داشته و بهگفته بعضی، مدیحهخوانی انجام میداده است.
برای اولین بار پس از انقلاب اسلامی و بعد از مرشد بلقیس در جشنواره دانشجویی سال ۷۶ بودکه بانوانی در نمایش فتحنامهکلات ( کارگردانان: مرضیه طلایی، مهرالسادات میرحسینی ) به سبک نقّالی به هنرنمایی پرداختند.
در سال ۱۳۷۸داود فتحعلیبیگی در اداره تئاتر با دعوت از مرشد ولیاله ترابی کلاسهای نقّالی دایر کرد که هنرمندانی همچون ساسان مهرپویان، مینا صارمی، شیرین امامی، وحید ترحّمی و… در آن حضور یافتند. اینکلاس نسلی از زنان نقّال ایران را آموزش و پرورش داد. در همان سال ۱۳۷۸ مینا صارمی در جشنواره آیینی سنّتی به اجرای نقّالی پرداخت و سه زن نقّال ایران ( ساقی عقیلی، شیرین امامی، شقایق رهبری و زیبا عابدی ) در جشنواره استان تهران با شیوه نقّالی، در نمایش خاتون به ایفای نقش پرداختند.
در جشنواره آیینی سنتی سال ۱۳۸۰ ساقی عقیلی و ساسان مهرپویان در نمایش عاشقکُشون نقش دو نقّال را داشتند که برای یکدیگر و تماشاگران نقّالی میکردند و همزمان در سالن دیگری بانو فاطمه حبیبیزاد اجرای نقّالی داشتند که مرشد ترابی نیز عصای خود را به وی هدیه داد و ساقی عقیلی نیز به عنوان بهترین بازیگر زن از سوی تماشاگران برگزیده شد. در این جشنواره شیرین امامی نیز به اجرای نقّالی پرداخت. در جشنواره آیینی سنتی سال ۱۳۸۲ دو زن نقّال ایران، فاطمه حبیبیزاد و ساقی عقیلی درکنار ساسان مهرپویان و رضا پاپی در یک نقّالی چهار نفره هنرنمایی کردند. از زنان نقّالیکه امروزه به طور دائم به اجرای نقّالی میپردازند میتوان به ساقی عقیلی(ایرانگُرد)، فاطمه حبیبیزاد (گُردآفرید)، شیرین امامی، زیبا عابدی، مرجان صادقی، منیژه داوری، نازنین برومندزاد و فرین بختیاری اشاره کرد.
نقّالی بر اساس نوشتههای بیضایی و سخنان فریدون جنیدی و باستانی پاریزی، واژهای نو برای هنر و شغلیکهن استکه نامهایگوناگونی را در طول تاریخ عوضکرده است. اولین مرد نقّال بهدرستی شناخته شده نیست و اولین زن نقّال نیز از این ناشناختهگی مستثنی نیست. چنانکه دیدیم یافتن نام و نشان اولین زن نقّال ایران در تاریخ و پیش از تاریخ این سرزمین ناممکن مینماید؛ چرا که نام و نشان او در هزارتوی تاریخ و پیش از تاریخ پنهان است. اولین زن نقّالیکه ناماش ثبت شده آزاده است، ولی بیشک پیش از او خنیاگران ( نقّالان ) ِ زن بسیاری بودهاندکه نامشان مجهول است.
احتمال اینکه بانوانی پیش از اینها در محافل غیررسمی و ثبتنشدهای نقّالیکرده باشند وجود دارد ولی آنچه از نظر رسمی و تاریخی مهم است همین اجراهای ثبت شده است. اولینبودن بیشتر برایکسانی میتواند مهم باشدکه بخواهندکتاب یا مقالهای درباره اولینها بنویسند وگرنه اولین یا دومین بودن معمولاً در زمان حیات انسان نقش تعیینکنندهای برای خود فرد ندارد و در تئاترکسانیکه هدفشان، بودن و بهترینبودن باشد، هرگز نیازی به اولینبودن ندارند.
منابع:
اجتهادی، مصطفی. دائرهالمعارف زن ایرانی. تهران. بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی: ۱۳۸۲
باستانی پاریزی، محمد ابراهیم. شاهنامه آخرش خوش است. تهران. علم: ۱۳۸۳
باستانی پاریزی، محمد ابراهیم. گذار زن ازگدار تاریخ
براکت، اسکار. تاریخ تئاتر جهان. ج ۱٫ مترجم: هوشنگ آزادیور. تهران. مروارید: ۱۳۷۵
بیرونی، ابوریحان. آثارالباقیه. ترجمه اکبر داناسرشت. ابن سینا: ۱۳۵۲
بیضایی، بهرام. نمایش در ایران. تهران. روشنگران و مطالعات زنان: ۱۳۷۹
جنیدی، فریدون. زمینه شناخت موسیقی ایرانی. تهران. پارت: ۱۳۷۲
رستم الحکما ( محمد هاشم آصف ). رستم التواریخ. تهران. امیرکبیر. ۲۵۳۷
صفیزاده بورهکهئی، صدیق. دانشنامه نامآوران یارسان. تهران. هیرمند: ۱۳۷۵
فرخزاد، پوران. زن از کتیبه تا تاریخ. تهران. زریاب: ۱۳۷۸
فرخزاد، پوران. کارنامه زنان کارای ایران. تهران. قطره: ۱۳۸۰
فردوسی. شاهنامه. مصحح: محمد عباسی. تهران. فخر رازی: ۱۳۷۰
کارگزاران. ش ۵۳۴٫ مصاحبه با فاطمه حبیبیزاد. ۱۵ تیر ۱۳۸۷
کیا، خجسته. خواب و پنداره ( در جستجوی ویژگیهای خوابهای ایرانی ). تهران. مرکز: ۱۳۷۸
ملکی، توکا. زنان موسیقی ایران ( از اسطوره تا امروز ) . تهران.کتاب خورشید: ۱۳۸۰
منبع: ایران تئاتر